تا به کی چون ماه در مشکین از قدسی مشهدی غزل 417

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

تا به کی چون ماه در مشکین نقاب افروختن

1 تا به کی چون ماه در مشکین نقاب افروختن زلف یک سو کن که بیند آفتاب، افروختن

2 بس که اشک گرم از دامان مژگان ریختم عرف شد در عهد ما آتش ز آب افروختن

3 هرکه از عشق منش پرسد، کند انکار، لیک می‌کند خاطرنشانش در نقاب افروختن

4 ما چو خم از باده لبریز و همان بر حال خویش تنگ ظرفان و به یک جام شراب افروختن

5 بی مه روی تو باشد کار ما شب تا به روز از هجوم اشک، مژگان چون شهاب افروختن

6 بی مه روی تو باشد کار ما شب تا به روز از هجوم اشک، مژگان چون شهاب افروختن

7 یافتی در بزم وصلش راه، قدسی زیبدت آتش غیرت به جان شیخ و شاب افروختن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر