- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت طفل اشکی همکه میدیدم به دامن سنگ داشت
2 عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم نغمهٔ عیش ابد این ساز بیآهنگ داشت
3 با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس اشک در عرضروانی نیز عذر لنگ داشت
4 ازگهر تهمتکش افسردن است اجزای بحر ازگهر تهمتکش افسردن است اجزای بحر
5 پای در دامن شکستم شد ره و منزل یکی جرأت رفتار در هرگام صد فرسنگ داشت
6 موج لطف از جوهر تیغ عتابش چیدهایم غنچهٔ چین جبینش ازتبسمرنگداشت
7 سعی هستی هیچ ما را برنیاورد از عدم آتش ما هرکجا زد شعله جا در سنگ داشت
8 کاش هجران داد من میداد اگر وصلی نبود شمعتصویرمکه از من سوختن هم ننگداشت
9 نیست جوش لاله وگل غیر افسون بهار هرقدر ما رنگ گرداندیم اونیرنگداشت
10 شمع را افروختن در داغ دل خواباند و رفت منت صیقل چه مقدار انفعال زنگ داشت
11 نقش پرتو برنمیدارد جبین آفتاب غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت