- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد
2 تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد
3 عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست هرکه ویران کرد ما را، کعبه را آباد کرد