1 تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد
2 تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد
3 عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست هرکه ویران کرد ما را، کعبه را آباد کرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت انوار تجلیست که بر طور فرو ریخت
2 گلچین چمن دامن گل را ز خجالت چون دید گل روی تو از دور، فرو ریخت
1 دلبستگی نماند به وارستگی مرا وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
2 آسودگی به شربت مرگم علاج کرد دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
1 منشور خدمت تو رقم شد به نام ما افکند سایه مرغ سعادت به بام ما
2 خوش بر مراد هر دو جهان دست یافتیم کامش برآید آنکه برآورد کام ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به