-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا آتش عشق رخت در جان و دل افروختیم دیدیم گر مهیا ز غم از خوشدلی وا سوختیم
2 حالی بغم رو کردهایم با عیش یکرو کردهایم شادی چو در غم یافتیم آنرا باین بفروختیم
3 با جنت و طوبی چهکار چون کام ما از غم رواست از آتش دوزخ چو غم در عشق چون ما سوختیم
4 چون خرقه پوشان غمت دلهای صافی داشتند ما هم بامید صفا زینغم مرقع دوختیم
5 ترک کتاب و درس علم گفتیم چون در راه تو یک نکتهٔ اغیار سوز از پیر عشق آموختیم
6 گر دین و دنیا باختیم در عشق و در سودای عشق لیک از متاع درد و غم سرمایها اندوختیم
7 افسرده بودی فیض تا با عیش بودت الفتی ای غم روانت شاد باد کز تو دلی افروختیم