1 تا پری به عرض آمد موج شیشه عریان شد پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد
2 جلوهاش جهانی را محو بیخودیها کرد آینه دکان بر چین جنس حیرت ارزان شد
3 خاک من به یاد آورد چهره عرقناکش هچو بیضهٔ طاووس در عدم چراغان شد
4 کوشش زمینگیرم برعروج بینش تاخت خارپای شمعِ آخر دستگاه مژگان شد
5 وحشتم درین محفل شوخی سپندی داشت تا قفس زدم آتش نالهای پرافشان شد
6 انفعال هستی را من عیار افسوسم دست داغ سودن بود طبع اگر پشیمان شد
7 امتحان آفاتم رنگ طاقت دل ریخت آبگینهام آخر از شکست سندان شد
8 زین چمن به هر رنگم سیر آگهی مفت است داغ لاله همکم نیستگر بهار نتوان شد
9 سازگردنافرازی رنج هرزهگردی داشت سر به جیب دزدیدم پا مقیم دامان شد
10 داغ درد شو بیدل کز گداز بی حاصل اشکها درین محفل ریشخند مژگان شد
دیدگاهها **