- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را
2 سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را!
3 داغ سودای خیال وصل تو بردم به خاک مینبینی در مزار من به غیر از لاله را!
4 جان دهد چون معجز عیسی به هنگام سخن لهجه لعل لب او مرده صدساله را!
5 سوخت اندر مجمر عشقش دلم همچون سپند محرم این می نکردم ساغر بتخانه را
6 نسبت سوز درون من به اشک غیر کرد امتیازی از گوهر هرگز نباشد ژاله را؟!
7 طغرل از سودای او شد تا دلم آتش نسب مینشاند برق آهم شعله جواله را