-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دفتر حیرت ز رخش تازه کند چشم از تار نظر رشتهٔ شیرازه کند چشم
2 از مردمک دیده به گلزار نگاهش داغ کهنی بر دل خود تازه کند چشم
3 مشاطه ز حسرت بگزد دست به دندان هرگه ز تغافل به رخت غازه کند چشم
4 مپسند که در پلهٔ میزان عدالت شوخی ستمها به خود اندازه کند چشم
5 مرغان تحیر همه جغدند به دامش هرگه ز صفیر نگه آوازه کند چشم
6 بیدل گل رخسار بتی خندهفروش است وقتست که داغ دل ما تازه کند چشم