تا قماش حسن او را کاروان از طغرل احراری غزل 147

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود

1 تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود مشتری را محمل سودا جرس آواز بود

2 مردم از حسرت که زاستغنا نمی‌گوید سخن یاد ایامی که لعل او مسیح اعجاز بود!

3 قامتش در بوستان حسن دیدم جلوه‌گر در میان نونهالان چمن ممتاز بود

4 از صبا تا مژده پیغام دیدارش رسید چشم امیدم به راه انتظارش باز بود

5 منشی صبح ازل زد قرعه فال مرا عاقبت مرغ دلم در چنگ این شهباز بود

6 دانه خالش بسان کهربا دل می‌کشد افعی زلف کج او سخت افسون‌ساز بود

7 داشت چشم ساحرش در ملک دین یغماگری تا کمان ابرویش را غمزه تیرانداز بود

8 از جدایی همچو نی انجام عمرم ناله شد لاله‌‌سان داغ دلم از حسرت آغاز بود

9 در ازل صید معانی بال تیهو را کشاد طغرل ما از پیش آن روز در پرواز بود

عکس نوشته
کامنت
comment