- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود مشتری را محمل سودا جرس آواز بود
2 مردم از حسرت که زاستغنا نمیگوید سخن یاد ایامی که لعل او مسیح اعجاز بود!
3 قامتش در بوستان حسن دیدم جلوهگر در میان نونهالان چمن ممتاز بود
4 از صبا تا مژده پیغام دیدارش رسید چشم امیدم به راه انتظارش باز بود
5 منشی صبح ازل زد قرعه فال مرا عاقبت مرغ دلم در چنگ این شهباز بود
6 دانه خالش بسان کهربا دل میکشد افعی زلف کج او سخت افسونساز بود
7 داشت چشم ساحرش در ملک دین یغماگری تا کمان ابرویش را غمزه تیرانداز بود
8 از جدایی همچو نی انجام عمرم ناله شد لالهسان داغ دلم از حسرت آغاز بود
9 در ازل صید معانی بال تیهو را کشاد طغرل ما از پیش آن روز در پرواز بود