1 تا که روزی ناگهان در چاشتگاه این دعا میکرد با زاری و آه
2 ناگهان در خانهاش گاوی دوید شاخ زد بشکست دربند و کلید
3 گاو گستاخ اندر آن خانه بجست مرد در جست و قوایمهاش بست
4 پس گلوی گاو ببرید آن زمان بی توقف بی تامل بی امان
5 چون سرش ببرید شد سوی قصاب تا اهابش بر کند در دم شتاب