- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نگارم رای رفتن می زند عشقش آتش در دل من می زند
2 هجر او خون دل من می خورد وصل او می بیند و تن می زند
3 می خورم سیلیّ محکم از غمش ایمه، سیلی چه؟که گردن می زند
4 خطّ و رخسارش تو پنداری کسی غالیه در برگ سوسن می زند
5 ماه در شب دیده یی خرمن زده؟ روز و شب بر ماه خرمن می زند
6 گر دلم ز درای رخسارش رواست راستی را رای روشن می زند
7 آنچه من با یار سنگین دل کنم عشق او با من همین فن می زند
8 من گریبانم می درم از دست او او همان دستم بدامن می زند
9 چشم او بر دوستان تیغ جفا گویی اندر روی دشمن می زند
10 لابۀ ما در دل سنگین او باد پنداری بر آهن می زند