1 تا داروی دردم سبب درمان شد پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
2 جان و دل و تن هر سه حجابم بودند تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
1 از تتق کبریا صورت لطف خدا بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
2 دُرهٔ بیضا بود صورت روحانیش شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
1 هر که آمد بر سر دار فنا یابد از دار فنا دار بقا
2 خدمت منصور از آن سردار شد ذوق سرداری اگر داری بیا
1 شمع خوشی افروختی عود دل ما سوختی از بهر بزم عاشقان شمعی ز نور افروختی
2 جز عاشقی کاری دگر از ما نمی آید دگر زیرا که از روز ازل ما را چنین آموختی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به