تا میر خون از ادیب الممالک فراهانی قصیده 132

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته

1 تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته

2 تیر فلک بر خط او بنوشته نقش عبده وز شرم دستش آب جو از دیده دریا ریخته

3 تیرش قد شیر ژیان خم کرده مانند کمان تیغش ز شکل دشمنان ترکیب جوزا ریخته

4 تا امر شه را متصل بنوشت طغرایش سجل دانش روان فرهنگ دل بر نقش طغرا ریخته

5 چون خامه راند بر ورق گیرد ز دانایان سبق گوئی بر این نیلی طبق عقد ثریا ریخته

6 دزدان ز بیمش هر کران پوشیده رخت مادران وز داد او سوداگران در کوچه کالا ریخته

7 در حضرتش بنهاده سر میران هند و کاشغر خاک قدومش در بصر میر بخارا ریخته

8 میری چنین بسیار دان با زیردستان مهربان هنگام گفتار از زبان نقل مهنا ریخته

9 مانند نخلی بارور بیخش کرم شاخش هنر جای ثمر از این شجر لولوی لالا ریخته

10 زین شاخ بارد روز و شب نعمت بمردم بی طلب چونانکه بر مریم رطب از نخل خرما ریخته

11 تا گل برافرازد علم تا جنبش آرد موج یم تا ز ابر باران دمبدم در کوه و صحرا ریخته

12 خصمش ذلیل و ناتوان در بند نکبت جاودان چون طارمی کاجزای آن از باد نکبا ریخته

عکس نوشته
کامنت
comment