- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا جان بتن آید بیا احوالپرس این خسته را تا دل گشاید برگشا آن پستهٔ لب بسته را
2 آن سبزهٔ نورسته را تا دیدمی رستم زدین پیوسته خواهم سجده کردآن ابروی پیوسته را
3 گرسوی مرغانم رهاسازدزدام از مهرنیست ازرشک پرخواهدکشد این بال و پربشکسته را
4 اززهد و تقوی مشکلم نگشود ومشکل میفروش بستاندوجامی دهداین صبحه بگسسته را
5 هرکیش و فن آموختم هر مشکلی کاندوختم سیلاب عشق آمد ببرد آن خوانده و دانسته را
6 کالای دارائی کل جز در لباس فقر نیست پیوند باشد با خدا درویش از خود رسته را
7 پائین ترین مأوا بود اسرار فرق فرقدان از کاخ جان برخواسته برخاک او بنشسته را