- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا که آمد دیده را بالای جانان در نظر خوش نمی آید مرا سرو خرامان در نظر
2 خرّم آن دم کز لب و رخسار او باشد مرا جام باده بر لب و طرف گلستان در نظر
3 چون نظر بر رویت اندازم شود اشکم روان آب در چشم آورد خورشید تابان در نظر
4 چون لب لعلت ببینم حسرتم گردد فزون من چنین لب تشنه و آنگه آب حیوان در نظر
5 هر شبی خاک سر کوی تو بالین من است زان نمی آید مرا ملک سلیمان در نظر
6 بی لب غنچه نمایت دوش رفتم در چمن غنچه می آمد مرا مانند پیکان در نظر
7 امشب ای دیده خیالش میرسد مهمانپذیر هر چه اندر خانه داری پیش مهمان در نظر
8 زان هوس بگذر جلالا کی ببینی روی او خود کجا آید کسی را صورت جان در نظر