1 تا به ارمن رسیدهام بر من اهل ارمن روان میافشانند
2 خاصه همسایگان نسطوری که مرا عیسی دوم خوانند
3 عیسی و چرخ چارم انگارند کز من و جان من سخن رانند
4 بحر ارجیش را به معنی آب غرقهٔ بحر خاطرم دانند
5 چه عجب گر ز بحر خاطر من بحر ارجیش عذب گردانند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چه نشینم که فتنه بر پای است رایت عشق پای برجای است
2 هرچه بایست داشتم الحق محنت عشق نیز میبایست
1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب
2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب
1 هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
2 کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش تسبیح در آویزد، زنار دراندازد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **