- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد راحت روح من خسته جگر باز آمد
2 ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد
3 آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم وین زمان در بصرم نور بصر باز آمد
4 همچو پسته من دل خسته نگنجم در پوست که مرا یار شکرخنده ز در باز آمد
5 رد مگردان دل حیدر که قبول تو شود خاصه اکنون که به پیش تو نظرباز آمد
6 دل به مصر دهنت رفت و شد آنجا عاشق چون تواند دل از آن تنگ شکر باز آمد؟
7 دل من از همه باز آمد و در دست غمت همچو مستی است که در پیش خطر باز آمد