- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا من به تو ای بت اقتدی کردم بر خویش به بی دلی ندی کردم
2 از بهر دو چشم پر ز سحر تو دین و دل خویش را فدی کردم
3 آن وقت بیا که من ز مستوری در شهر ز خویش زاهدی کردم
4 همچون تو شدم مغ از دل صافی خود را ز پی تو ملحدی کردم
5 در طمع وصال تو به نادانی مال و تن خویش را سدی کردم
6 کز رفق سنایی اندرین حالت از راه مغان ره هدی کردم