1 تا حسن ازل پرده گشائی کرده ز آئینه صنع خودنمائی کرده
2 ننگیخته صورتی پس از ذات نبی مانند تو تا خدائی کرده
1 اگر صبح قیامت را شبی هست آنشب است امشب طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لبست امشب
2 فلک از دور ناهنجار خود لختی عنان درکش شکایت های گوناگون مرا با کوکبست امشب
1 شد فرشته باد بر مرکز نوان که فرشته آب شد سویش روان
2 گفت کای در بحر موسی را دلیل سوی تو آورده ام صد رود نیل
1 شاه خاور چون علم بر بام زد با جرس بانک رحیل شام زد
2 بست بار ناقه آن جمع پریش خصم خونخوار از پس و سرها ز پیش