1 تا حسن ازل پرده گشائی کرده ز آئینه صنع خودنمائی کرده
2 ننگیخته صورتی پس از ذات نبی مانند تو تا خدائی کرده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشمت به غمزه کشت دو صد بیگناه را کو داوری که داد رسد دادخواه را
2 گفتم مرا تحمل ناز تو نیست گفت عشق احتمال کوه دهد پرّ کاه را
1 صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را که قمار عشق از این غم همه داد گشت ما را
2 بفدای شورت ایعشق نه چنان ببر زهوشم که بدفتر جنون هم نتوان نوشت ما را
1 بر مسند کبریا نه جز جای علی بر دوش نبی سزا نه جز پای علی
2 دادی گوهی خرد بیکتائی او گر ذات نبی نبود همتای علی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به