- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان نقش مرا فرو شست از لوح نیک نامان
2 ای همرهان، به منزل گر بازگشت باشد با قوم ما بگویید احوال دل به دامان
3 زین پیش جمع بودم و اکنون نمیگذارد دستم به کار دانش، پایم بزیر دامان
4 خواری کند پیاپی و آنگاه بر چه دلها؟ یاری کند دمادم و آنگاه با کدامان؟
5 در آتشم بسوزد هر ساعتی ولیکن بیحاصلست گفتن اسرار خود به خامان
6 ذوق تمام دارد گفتار من ولیکن نیکو نمینشیند در طبع ناتمامان
7 روزی رقیب خود را گر بر گذر بینی چندین لگد مزن، گو، در کار پست نامان
8 ای اوحدی، چه جویی از عشق نام نیکو؟ کز عشق هیچ کس را کاری نشد به سامان
9 از جور او شکایت چندین مکن، که این جا بسیار جور بینی از خواجه بر غلامان