بفکن نقاب و بگذار در اشتباه از عارف قزوینی غزل 48

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند

1 بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند تو بر آن کسی که میگفت رخت بماه ماند

2 بدر این حجاب و آخر بدر آز ابر چون خور که تمدن ار نیائی تو به نیم راه ماند

3 تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری بدر همچه گل سر از تربتم ار گیاه ماند

4 دل آنکه روت با واسطه حجاب خواهد تو مگوی دل که آن دل بجوال کاه ماند

5 پی صلح اگر تو بی پرده سخن میان گذاری نه حریف جنگ باقی نه صف سپاه ماند

6 تو از آن زمان که پنهان رخ از ابر زلف کردی همه روزه تیره روزم بشب سیاه ماند

7 نه ز شرم می نیارم برخت نگاه ترسم که برویت از لطافت اثر نگاه ماند

8 همه شب پناه بر درگه حق برم که عمری ز دو چشم بد رخ خوب تو در پناه ماند

9 همه ترس من از آنست خدا نکرده روزی سرما به پشت این معرکه بی کلاه ماند

10 ز وزیر جنگ ما اسم و رسمی در میان نه سپهش نبینی عارف به سپاه آه ماند

عکس نوشته
کامنت
comment