-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر آن زمان به حال دل من رسیده باشی که حدیث دردناکم ز کسی شنیده باشی
2 شود آن زمان تسلی ز تو دل که بعد قتلم ز جفا، کشانکشانم به زمین کشیده باشی
3 ز خودی برآ چو مردان که غزال دلفریبش به تو رام گردد آن دم که ز خود رمیده باشی
4 ز شراب شوق وصلش شوی آگه آن زمانی که تو هم به بزم از این می قدحی چشیده باشی
5 به سپهر سرفرازی رسی آن دمی چو بسمل که به بال خاکساری به زمین طپیده باشی
6 ز نشاط اول افتی به زمین ز سستی پر چو خدنگ اگر به بال دگری پریده باشی
7 اگرت هواست علوی چو خدنگ راست رو باش که ز بس کجی مبادا چو کمان خمیده باشی
8 تو چو شمع در محبت شوی آن زمان توانا که به پای ناتوانی سر خویش دیده باشی
9 منگر به قدر قصاب که بیبها خریدی تو قیاس بندهای کن که به زر خریده باشی