مگر فتنه عشق بیدار شد از جلال عضد غزل 92

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

مگر فتنه عشق بیدار شد

1 مگر فتنه عشق بیدار شد که خلوت نشین سوی خمّار شد

2 بگویید با پیر دَ یرِ مغان که دین کفر و تسبیح زنّار شد

3 عجب نیست سرّ انا الحق از آن که مانند منصور بر دار شد

4 ایا دوستان! موسم یاری است که کارم بدین گونه دشخوار شد

5 ایا عاشقان! نوبت زاری است که احوال زار این چنین زار شد

6 چه می بود گویی که در داو عشق که یک باره دست من از کار شد

7 دلم همچو بلبل بنالید زار سحر چون صبا سوی گلزار شد

8 مگر پخت سودای زلفش دلم که در چنگ محنت گرفتار شد

9 به عیّاری آموخت اینک جلال چو جویای آن شیخ عیّار شد

عکس نوشته
کامنت
comment