مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت از قصاب کاشانی غزل 29

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت من است امشب

1 مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت من است امشب که همچون شمع مغز استخوانم روشن است امشب

2 به گلشن جان من دی تا از استغنا گذر کردی ز مژگان تو گل را خار در پیراهن است امشب

3 ز جان افشانی من حسن او را شعله افزون شد مگر بر آتش گل بال بلبل دامن است امشب

4 به دستارم بنفشه مشت خاکستر بود امشب نگاهی کن که گلشن بی تو بر من گلخن است امشب

5 تو شمع مجلس‌افروزی و من پروانه محفل نشستن ازتو، بر گرد تو گشتن از من است امشب

6 نمی‌دانم نگه چون رفت بیرون گریه چون آمد ز بس چشمم به رخسار تو محو دیدن است امشب

7 ز داغ دوری‌ات صد رنگ گل در آستین دارم بیا گلچین که از داغ تو دستم گلشن است امشب

8 چو دید آن سبز گندمگون دلم را گفت زیر لب که یک مور ضعیفی در کنار خرمن است امشب

9 نمانده در تنم جایی کزو قصاب ناید خون مرا خون در جگر چون آب در پرویزن است امشب

عکس نوشته
کامنت
comment