-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وداع ناشده دل حال صبر در هم دید عنان گسستگی گریه دمادم دید
2 چنین که رو بقفا می روم ز خاک درت گرفتم اینکه بجنت روم چه خواهم دید
3 هر آن نگاه که از گریه پاکدامن شد اگر بگل نظر افکند روی شبنم دید
4 دل ورق ورق خویش پاره پاره کنم دل ورق ورق خویش پاره پاره کنم
5 کسیکه دید باحوال من غم و دل را چو داغ و مرهم پیوسته روی درهم دید
6 بحال دیده گریان نمی کنم رحمی دلم سیاه شد از بسکه این ورق نم دید
7 ندوخت غنچه گل کیسه بر وفای بهار بچشم بسته همه کار و بار عالم دید
8 نداشتیم به از خون گرم دلسوزی گذشت از طرف زخم و روی مرهم دید
9 اگرچه سینه زپیکان جور زآهن شد کلیم خود را در کار خویش محکم دید