- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فهم حقیقت من و ما را بهانهام خوابیده است هر دو جهان در فسانهام
2 چون بوی غنچهای که فتد در نقاب رنگ خون میخورد به پردهٔ حسرت ترانهام
3 پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار قاصد اگر درنگ کند من روانهام
4 بر دوش آه محمل دل بسته است شوق چون سبحه میدود به سر ریشه دانهام
5 زبن بزم غیر شمع کسی را نسوختند دنیاست آتشی که منش در میانهام
6 چندی تپید شعلهٔ امید و داغ شد چون شمع بال سوخته بود آشیانهام
7 عجزم چو سایه بر در دیر و حرم نشاند یک جبههٔ نیاز و هزار آستانهام
8 آشفته نیست طرهٔ وضع تحیرم یارب به جنبش مژه مپسند شانهام
9 در موج حیرتی چو گهر غوطه خوردهام محو است امتیاز کران و میانهام
10 عنقا به بینشانی من میخورد قسم نامی به عالم نشنیدن فسانهام
11 لبریزم آنقدر ز تمنای جلوهای کز شرم گر عرق کنم آیینه خانهام
12 تا پر فشاندهام قفس و آشیان گم است بیدل چو بویگل بهکمین بهانهام