فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام از بیدل دهلوی غزل 1994

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام

1 فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام خوابیده است هر دو جهان در فسانه‌ام

2 چون بوی غنچه‌ای‌ که فتد در نقاب رنگ خون می‌خورد به پردهٔ حسرت ترانه‌ام

3 پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار قاصد اگر درنگ کند من روانه‌ام

4 بر دوش آه محمل دل بسته است شوق چون سبحه می‌دود به سر ریشه دانه‌ام

5 زبن بزم غیر شمع کسی را نسوختند دنیاست آتشی که منش در میانه‌ام

6 چندی تپید شعلهٔ امید و داغ شد چون شمع بال سوخته بود آشیانه‌ام

7 عجزم چو سایه بر در دیر و حرم نشاند یک جبههٔ نیاز و هزار آستانه‌ام

8 آشفته نیست طرهٔ وضع تحیرم یارب به جنبش مژه مپسند شانه‌ام

9 در موج حیرتی چو گهر غوطه خورده‌ام محو است امتیاز کران و میانه‌ام

10 عنقا به بی‌نشانی من می‌خورد قسم نامی به عالم نشنیدن فسانه‌ام

11 لبریزم آنقدر ز تمنای جلوه‌ای کز شرم ‌گر عرق‌ کنم آیینه خانه‌ام

12 تا پر فشانده‌ام قفس و آشیان گم است بیدل چو بوی‌گل به‌کمین بهانه‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment