1 زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
2 عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من ابر بهارگاهی و بختور در مطیر
3 گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا خود باز بشکند به کرانه خنور شیر
1 ... ...
2 رخسارهٔ او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده
1 مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست
2 باز چون بر گرفت پرده ز روی کروه دندان و پشت چوگانست
1 سر سرو قدش شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار