1 نارفته به شاهراه وصلت گامی نایافته از حسن و جمالت کامی
2 ناگاه شنیدم از فلک پیغامی کز خُمّ زوال نوش بادت جامی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خواجه ، تُتماج باید و سر بریان سود ندارد مرا سَفَرجَل و چُکری
1 بنفشه زار بپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
2 که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
1 گر در عمری شبی به ما پردازد وین جان به لب رسیده را بنوازد
2 لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید با تیغ کشیده بر سر ما تازد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **