1 نارفته به شاهراه وصلت گامی نایافته از حسن و جمالت کامی
2 ناگاه شنیدم از فلک پیغامی کز خُمّ زوال نوش بادت جامی
1 دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
2 پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
1 چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه
2 اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه
1 گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
2 ای گلفروش ، گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر ، چه ستانی به سیم گل ؟