- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غافلند از زندگی مستان خواب زندگانی چیست مستی از شراب
2 تا نپنداری شرابی گفتمت خانه آبادان و عقل از وی خراب
3 از شراب شوق جانان مست شو کآنچه عقلت میبرد شر است و آب
4 قرب خواهی گردن از طاعت مپیچ جامگی خواهی سر از خدمت متاب
5 خفته در وادی و رفته کاروان ترسمش منزل نبیند جز به خواب
6 تا نپاشی تخم طاعت، دخل عیش برنگیری، رنج بین و گنج یاب
7 چشمهٔ حیوان به تاریکی در است لؤلؤ اندر بحر و گنج اندر خراب
8 هر که دائم حلقه بر سندان زند ناگهش روزی بباشد فتح باب
9 رفت باید تا به کام دل رسند شب نشستن تا برآید آفتاب
10 سعدیا گر مزد خواهی بی عمل تشنه خسبد کاروانی در سراب