دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد. ,
2 کس نبیند بخیل فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد
3 ور کریمی دو صد گنه دارد کرمش عیبها فرو پوشد
1 دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
2 این پنج روزه مهلت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی
1 گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم
2 تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری هر زمان صد رهت اندر سر و پا مینگرم
1 آن کیست که میرود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر
2 همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم