-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید مه مصور یار و مه منور عید
2 چو هر دو سر به هم آوردهاند در اسرار هزار وسوسه افکندهاند در سر عید
3 ز موج بحر برقصند خلق همچو صدف ولیک همچو صدف بیخبر ز گوهر عید
4 ز عید باقی این عید آمدهست رسول چو دل به عید سپاری تو را برد بر عید
5 به روز عید بگویم دهل چه میگوید اگر تو مردی برجه رسید لشکر عید
6 قراضه دو که دادی برای حق بنگر جزای حسن عمل گیر گنج پرزر عید
7 وگر چو شیشه شکستی ز سنگ صوم و جهاد می حلال سقا هم بکش ز ساغر عید
8 از این شکار سوی شاه بازپر چون باز که درپرید به مژده ز شه کبوتر عید
9 تو گاو فربه حرصت به روزه قربان کن که تا بری به تبرک هلال لاغر عید
10 وگر نکردی قربان عنایت یزدان امید هست که ذبحش کند به خنجر عید