1 دو جوی روان از دهانش ز خلم دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم
1 ... ...
2 رخسارهٔ او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده
1 سر سرو قدش شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه
1 مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست
2 باز چون بر گرفت پرده ز روی کروه دندان و پشت چوگانست
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار