دو چشم مست تو کز خواب صبح از سعدی شیرازی غزل 232

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند

1 دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند

2 چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت خوی تو وحش نگریزند

3 چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند

4 غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند

5 تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند

6 قرار عقل برفت و مجال صبر نماند که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند

7 مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق دو خصلتند که با یکدِگَر نیامیزند

8 رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی که شرط نیست که با زورمند بستیزند

عکس نوشته
کامنت
comment