- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سیصد و چهل یک رسید نوبت سال چهارشنبه و سه روز باقی از شوال
2 بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
3 ستوروار بدین سان گذاشتم همه عمر که بَرده گشتهٔ فرزندم و اسیر عیال
4 به کف چه دارم از این پنجَه شمرده تمام شمارنامهٔ با صدهزار گونه وبال
5 من این شمار آخر چگونه فصل کنم که ابتداش دروغ است و انتهاش مُحال
6 درم خریدهٔ آزم ، ستم رسیدهٔ حرص نشانهٔ حَدَثانم ، شکار ذلّ سؤال
7 دریغ فر جوانی ، دریغ عمر لطیف دریغ صورت نیکو ، دریغ حسن و جمال !
8 کجا شد آن همه خوبی ، کجا شد آن همه عشق ؟ کجا شد آن همه نیرو ، کجا شد آن همه حال ؟
9 سرم به گونهٔ شیر است و دل به گونهٔ قیر رخم به گونهٔ نیل است و تن به گونهٔ نال
10 نهیب مرگ بلرزاندم همی شب و روز چو کودکان بدآموز را نهیب دوال
11 گذاشتیم و گذشتیم و بودنی همه بود شدیم و شد سخن ما فسانهٔ اطفال
12 ایا کسایی ، پنجاه بر تو پَنجه گذاشت بکند بال تو را زخم پنجه و چنگال
13 تو گر به مال و اَمَل بیش از این نداری میل جدا شو از امل و گوش ِ وقت ِ خویش بمال