به سیصد و چهل یک از کسایی مروزی دیوان اشعار 30

کسایی مروزی

آثار کسایی مروزی

کسایی مروزی

به سیصد و چهل یک رسید نوبت سال

1 به سیصد و چهل یک رسید نوبت سال چهارشنبه و سه روز باقی از شوال

2 بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال

3 ستوروار بدین سان گذاشتم همه عمر که بَرده گشتهٔ فرزندم و اسیر عیال

4 به کف چه دارم از این پنجَه شمرده تمام شمارنامهٔ با صدهزار گونه وبال

5 من این شمار آخر چگونه فصل کنم که ابتداش دروغ است و انتهاش مُحال

6 درم خریدهٔ آزم ، ستم رسیدهٔ حرص نشانهٔ حَدَثانم ، شکار ذلّ سؤال

7 دریغ فر جوانی ، دریغ عمر لطیف دریغ صورت نیکو ، دریغ حسن و جمال !

8 کجا شد آن همه خوبی ، کجا شد آن همه عشق ؟ کجا شد آن همه نیرو ، کجا شد آن همه حال ؟

9 سرم به گونهٔ شیر است و دل به گونهٔ قیر رخم به گونهٔ نیل است و تن به گونهٔ نال

10 نهیب مرگ بلرزاندم همی شب و روز چو کودکان بدآموز را نهیب دوال

11 گذاشتیم و گذشتیم و بودنی همه بود شدیم و شد سخن ما فسانهٔ اطفال

12 ایا کسایی ، پنجاه بر تو پَنجه گذاشت بکند بال تو را زخم پنجه و چنگال

13 تو گر به مال و اَمَل بیش از این نداری میل جدا شو از امل و گوش ِ وقت ِ خویش بمال

عکس نوشته
کامنت
comment