رو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 169

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

رو ترش کن که همه روترشانند این جا

1 رو ترش کن که همه روترشانند این جا کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

2 لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا

3 زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا

4 آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتی ور نه بدنام کنی آینه را ای مولا

5 تا که هشیاری و با خویش مدارا می‌کن چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا

6 ساغری چند بخور از کف ساقی وصال چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ

7 گرد آن نقطه چو پرگار همی‌زن چرخی این چنین چرخ فریضه‌ست چنین دایره را

8 بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شد سلم الله علیک ای مه و مه پاره ما

9 سلم الله علیک ای همه ایام تو خوش سلم الله علیک ای دم یحیی الموتی

10 چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلی هیچ سودش نکند چاره و لا حول و لا

11 ما به دریوزه حسن تو ز دور آمده‌ایم ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا

12 ماه بشنود دعای من و کف‌ها برداشت پیش ماه تو و می‌گفت مرا نیز مها

13 مه و خورشید و فلک‌ها و معانی و عقول سوی ما محتشمانند و به سوی تو گدا

14 غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموش دل من تن زد و بنشست و بیفکند لوا

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر