-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسید ترکم با چهرههای گل وردی بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی
2 بگفتمش که یکی نامهای به دست صبا بدادمی عجب آورد گفت گستردی
3 بگفتمش که چرا بیگه آمدی ای دوست بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی
4 بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن ز آفتاب درآموختی جوامردی
5 بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی
6 بقای من چو بدید و زوال خود خورشید گرفت در طلبم عادت جهان گردی
7 سجود کردم و مستغفرانه نالیدم بدید اشک مرا در فغان و پردردی
8 بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی به عشق گفت من و گفتنم درآوردی
9 بگفتمش گل بیخار و صبح بیشامی که بندگان را با شیر و شهد پروردی
10 ز لطفهای توست آنک سرخ میگویند به عرف حیله زر را بدان همه زردی
11 بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش که زرد گفتی زر را به فن و آزردی