- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر در قلعه بیخویشی بگریز هلا زوتر
2 تا کی ز شب زنگی بر عقل بود تنگی شاهنشه صبح آمد زد بر سر او خنجر
3 گاو سیه شب را قربان سحر کردند مؤذن پی این گوید کالله هو الاکبر
4 آورد برون گردون از زیر لگن شمعی کز خجلت نور او بر چرخ نماند اختر
5 خورشید گر از اول بیمارصفت باشد هم از دل خود گردد در هر نفسی خوشتر
6 ای چشم که پردردی در سایه او بنشین زنهار در این حالت در چهره او بنگر
7 آن واعظ روشن دل کو ذره به رقص آرد بس نور که بفشاند او از سر این منبر
8 شاباش زهی نوری بر کوری هر کوری زان پس که بر آرد سر کور وی نپوشاند
9 شمس الحق تبریزی در آینه صافت گر غیر خدا بینم باشم بتر از کافر