1 ای جام تو آب و آتش ناب شراب ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب
2 گه آتش را کنی تو از آب نقاب گه بفروزی ز روی آب آتش ناب
3 یازندهتر از روزشماری ای شب تاریکتر از زلف نگاری ای شب
4 از روز همی یاد نداری ای شب گویی که سپیدهدم نداری ای شب
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر روزکه خورشید سر ازکوه برآرد از فتح و ظفر شاه جهان را خبر آرد
2 گوییکه همی پوید بیک توبه تعجیل تا نامه فتح و ظفر از راه در آرد
1 در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
2 خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
1 ای خسروی که مشرق و مغرب بهم توراست وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است
2 در شرق و غرب خلق خدا جمله شاکرند فضل خدای و رحمت او لاجرم تو راست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به