به دردم یارب آن بی‌درد از فضولی بغدادی غزل 377

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

به دردم یارب آن بی‌درد درمان می‌کند یا نه

1 به دردم یارب آن بی‌درد درمان می‌کند یا نه گرفتارم به دردی چارهٔ آن می‌کند یا نه

2 زدم در رشتهٔ جان آتشی اما نمی‌دانم مرا این سوزْ شمعِ بزمِ جانان می‌کند یا نه

3 به او اظهار دردی می‌کنم حالا نمی‌دانم که او رحمی به جان دردمندان می‌کند یا نه

4 به تلخی جان برآمد باز پرس ای باد کآن گل‌رخ به شهدِ وصل دفع زهرِ هجران می‌کند یا نه

5 ز آهم می‌گدازد سنگ و می‌لرزد هنوزم دل که کاری در دل آن سست‌پیمان می‌کند یا نه

6 ندارم غیر این کامی که بر گرد سرت گردم نمی‌دانم به کامم چرخ دوران می‌کند یا نه

7 کسی کز شربت وصلت نیابد ذوق رسوایی چه می‌داند که می در عقل نقصان می‌کند یا نه

8 چو تیرت را کشیدم از دل مجروح دانستم که تن بی‌تابی در دادن جان می‌کند یا نه

9 تو مست نازی از حال فضولی نیستی آگه چه می‌دانی که هرشب آه و افغان می‌کند یا نه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر