درمان درد دوری آن یار از اوحدی مراغه‌ای غزل 565

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

درمان درد دوری آن یار می‌کنم

1 درمان درد دوری آن یار می‌کنم وقتی که میل سبزه و گلزار می‌کنم

2 چون شد شکسته کشتی صبرم در آب عشق خود را به هرچه هست گرفتار می‌کنم

3 گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست بی‌او قناعتیست که با خار می‌کنم

4 جانا، دوای این دل مسکین به دست تست زان بر تو روز خویش پدیدار می‌کنم

5 گفتم که: چاره‌ای بود این درد عشق را چون چاره نیست صبر به ناچار می‌کنم

6 گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده بر من گواه باش، که اقرار می‌کنم

7 ای هم‌نشین آن رخ زیبا، مرا ز دور بگذار، تا تفرج گلزار می‌کنم

8 از من بپرس راز محبت، که روز و شب این قصه می‌نویسم و تکرار می‌کنم

9 غیر از حدیث دوست چو گویم حکایتی از خود خجل شوم که: چه گفتار می‌کنم؟

10 این مایه خواجگی ز جهان بس مرا، که باز خود را به بندگی تو بر کار می‌کنم

11 پیش رقیب او غزل اوحدی بخوان تا بشنود که: من طلب یار می‌کنم

عکس نوشته
کامنت
comment