- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درمان ضعف دل به لب نوشخند کن حرفی بگوی و مشک و گلابی به قند کن
2 لب پاک از ترشح آب حرام کرد طرف ردا به گردن صوفی کمند کن
3 بوی عبوس عارف شهرم دماغ سوخت خادم بیار مجمر و فکر سپند کن
4 زهرم به رگ ز حاسد بدگوی می دود نیشم ز دل برآر و علاج گزند کن
5 با ما بد است خصم که خود از چه خوب نیست گو اشتلم به طینت ناارجمند کن
6 آن کس که دین ندارد و گوید که عارفم تکفیر او به ملت هفتاد و اند کن
7 تا کی چو موج آب به هر سو شتافتن در عین بحر پای چو گرداب بند کن
8 نقدت همه ز روی ریا قلب مانده است صراف خویش شو سخن چون و چند کن
9 دشمن اگر به سفره تو میهمان شود سربخش و نام خویش به همت بلند کن
10 آرایش برون چه کنی پشم گوسپند گرگی که در درونست تو را گوسپندکن
11 افغان که سوختی و به مرهم نمی خری آن را که داغ می نهی اول پسند کن
12 عالی نموده عشق «نظیری » مقام تو معنی بلند آور و دعوی بلند کن