گهی به کعبۀ از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 76

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

گهی به کعبۀ جانان سفر توانی کرد

1 گهی به کعبۀ جانان سفر توانی کرد که در منای وفا ترک سر توانی کرد

2 براه عشق توانی که رهسپر گردی اگر که سینۀ خود را سپر توانی کرد

3 بچار بالش خواب آنگهی تو تکیه زنی که تن نشانۀ تیر سه پر توانی کرد

4 نسیم صبح مراد آنگهی کند شادت که خدمت از سر شب تا سحر توانی کرد

5 ز فیض گفت و شنودش چه بهره ها ببری اگر بطور شهودش گذر توانی کرد

6 ترا ببوی حقیقت دماغ تر گردد اگر که دیو طبیعت بدر توانی کرد

7 اگر بلند شوی از حضیض وهم و خیال ز اوج عقل چه خورشید سر توانی کرد

8 ره ارچه تیره و تار است و طی او مشکل ولی به همت اهل نظر توانی کرد

9 جدا مشو ز در دوست مفتقر هرگز که چارۀ دل ازین رهگذر توانی کرد

عکس نوشته
کامنت
comment