1 زلف را تاب دام و خم برزد همه کار مرا بهم برزد
2 دفتر دوستان خود میخواند به سر نام من قلم برزد
3 صورت ماه را رقم بستر آنکه این چهره را رقم برزد
4 آتشی کندرین دل از غم اوست به سر شعلهای غم برزد
5 گلبن وصل او به طالع من سر به سر غنچهٔ ستم برزد
6 شد ز چشم ترم به خشم، چو دید لب خشک مرا، که نم برزد
7 آه کردم ز درد عشقش و گفت: اوحدی را ببین، که دم برزد