-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی در عشق جهانی را بدنام کنی حالی
2 میجوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید گر از شکرقندت در جام کنی حالی
3 از چشم چو بادامت در مجلس یک رنگی هر نقل که پیش آید بادام کنی حالی
4 حاشا ز عطای تو کان نسیه بود ای جان گر تشنه بود صادق انعام کنی حالی
5 ای ماه فلک پیما از منزل ما تا تو صدساله ره ار باشد یک گام کنی حالی
6 از لطف تو از عقرب صد شیر بجوشیده و آن کره گردون را هم رام کنی حالی
7 بر بام فلک صد در بگشاید و بنماید گر حارس بامت را بر بام کنی حالی
8 هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته گر صبح رخت جلوه در شام کنی حالی