تاجر شوق بدان ره به تجارت از غالب دهلوی غزل 178

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود

1 تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود که ره انجامد و سرمایه به غارت نرود

2 چه نویسم به تو در نامه؟ کز انبوهی غم نیست ممکن که روانی ز عبارت نرود

3 از حیا گیر نه از جور گر آن مایه ناز کشته تیغ ستم را به زیارت نرود

4 وصل دلدار نه خلدست همان به، همدم که نگویی سخن و عرض بشارت نرود

5 دل بدان گونه بپالای که در خواهش دید دیده خون گردد و از دیده بصارت نرود

6 قصر و مهمانکده حاتم و کسری بگذار نام از رفتن آثار عمارت نرود

7 حج درویش طمع پیشه نیرزد به قبول تا که اندوخته کدیه به غارت نرود

8 تو به یک قطره خون ترک وضو گیری و ما سیل خون از مژه رانیم و طهارت نرود

9 رمز بشناس که هر نکته ادایی دارد محرم آنست که ره جز به اشارت نرود

10 زاهد از حور بهشتی به جز این نشناسد که شود دستزد شوق و بکارت نرود

11 غالب خسته به کوی تو رهین تپشی ست که به شاهی ننشیند به وزارت نرود

عکس نوشته
کامنت
comment