-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود که ره انجامد و سرمایه به غارت نرود
2 چه نویسم به تو در نامه؟ کز انبوهی غم نیست ممکن که روانی ز عبارت نرود
3 از حیا گیر نه از جور گر آن مایه ناز کشته تیغ ستم را به زیارت نرود
4 وصل دلدار نه خلدست همان به، همدم که نگویی سخن و عرض بشارت نرود
5 دل بدان گونه بپالای که در خواهش دید دیده خون گردد و از دیده بصارت نرود
6 قصر و مهمانکده حاتم و کسری بگذار نام از رفتن آثار عمارت نرود
7 حج درویش طمع پیشه نیرزد به قبول تا که اندوخته کدیه به غارت نرود
8 تو به یک قطره خون ترک وضو گیری و ما سیل خون از مژه رانیم و طهارت نرود
9 رمز بشناس که هر نکته ادایی دارد محرم آنست که ره جز به اشارت نرود
10 زاهد از حور بهشتی به جز این نشناسد که شود دستزد شوق و بکارت نرود
11 غالب خسته به کوی تو رهین تپشی ست که به شاهی ننشیند به وزارت نرود