1 تن سوخت دلم مایل یارست هنوز بنیاد محبت استوارست هنوز
2 در کار غم عاشقی آخر شد عمر این طرفه که ابتدای کارست هنوز
1 ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا تا نکردم مست کی راز نهان گویم ترا
2 بس که از حیرت بود هر لحظه ام حال دگر حیرتی دارم که حال خود چه سان گویم ترا
1 ماییم درد پرور دنیای بی وفا با درد کرده خوشده مستغنی از دوا
2 هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا
1 یا من علت بتربته رتبه النجف تو در شاهواری و خاک نجف صدف
2 بدرالدجا تویی ز طلوع و غروب تو بطحا گرفته نور نجف یافته شرف