امشب عجبست از جلال الدین محمد مولوی غزل 599

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد

1 امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد

2 ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب کان یار بهانه جو بر تو گنهی یابد

3 من بنده آن عاشق کو نر بود و صادق کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد

4 در خدمت شه باشد شب همره مه باشد تا از ملاء اعلا چون مه سپهی یابد

5 بر زلف شب آن غازی چون دلو رسن بازی آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد

6 آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو می‌گردد در خرمن تا مشت کهی یابد

7 بالش چو نمی‌یابد از اطلس روی تو باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد

8 زان نعل تو در آتش کردند در این سودا تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد

9 امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت کن تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد

10 اندر پی خورشیدش شب رو پی امیدش تا ماه بلند تو با مه شبهی یابد

عکس نوشته
کامنت
comment