امشب گل خورشید بدامان نگاهست از کلیم غزل 125

امشب گل خورشید بدامان نگاهست

1 امشب گل خورشید بدامان نگاهست آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست

2 زنهار مکرر نشوی در نظر خلق انگشت نما مانده همین اول ماهست

3 پامال حوادث نتوانم که نباشم چون نقش قدم خانه من بر سر راهست

4 یکچشم زدن زو نتوانست جدا شد گوئی نگهش عاشق آن چشم سیاهست

5 چون شعله شمعم نگسسته است زهم آه بر راستی این سخنم شمع گواهست

6 در چشم ترم لخت جگر بار گشودست هر جا که سرچشمه بود قافله گاهست

7 از سوز جگر بهره نداریم وگرنه تأثیر قبائیست که بر قامت آهست

8 گردیده سفید است کلیم از اثر اشک در مرگ اثر جامه آهم چه سیاهست

عکس نوشته
کامنت
comment