فردا که هر غنیم نماید از بابافغانی شیرازی غزل 350

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش

1 فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش دست منست و دامن یار قدیم خویش

2 یا رب بمذهب که بود سوختن روا آنرا که پرورند بناز و نعیم خویش

3 گر پی برد غنی که چه سودست در کرم ریزد چو آب در قدم خلق سیم خویش

4 یاری کجاست تا بخرابات رو نهیم کز دست داده ایم ره مستقیم خویش

5 نازکترست از آنکه توان داد ازو نشان آن گل که تازه ساخت جهان از نسیم خویش

6 ما در عرق زرنگ خوش و بوی دلکشش او بی نیاز چون گل و می از شمیم خویش

7 عاشق نه آنکسست که معشوق دلنواز سازد برود و باده مدامش ندیم خویش

8 نام از کرم ثبات پذیرد نه از درم این نکته گفت حاتم طی با ندیم خویش

9 دانستنیست سر محبت نه گفتنی بگذار فهم نکته بطبع سلیم خویش

10 محرم نشد فغانی درویش کان غیور میر اندیش بتیر ز گرد حریم خویش

عکس نوشته
کامنت
comment