- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان میرسد سلطان سلطانان ما از سوی میدان میرسد
2 امروز توبه بشکنم پرهیز را برهم زنم کان یوسف خوبان من از شهر کنعان میرسد
3 مست و خرامان میروم پوشیده چون جان میروم پرسان و جویان میروم آن سو که سلطان میرسد
4 اقبال آبادان شده دستار دل ویران شده افتان شده خیزان شده کز بزم مستان میرسد
5 فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان میرسد
6 پرنور شو چون آسمان سرسبزه شو چون بوستان شو آشنا چون ماهیان کان بحر عمان میرسد
7 هان ای پسر هان ای پسر خود را ببین در من نگر زیرا ز بوی زعفران گوینده خندان میرسد
8 بازآمدی کف میزنی تا خانهها ویران کنی زیرا که در ویرانهها خورشید رخشان میرسد
9 ای خانه را گشته گرو تو سایه پروردی برو کز آفتاب آن سنگ را لعل بدخشان میرسد
10 گه خونی و خون خوارهای گه خستگان را چارهای خاصه که این بیچاره را کز سوی ایشان میرسد
11 امروز مستان را بجو غیبم ببین عیبم مگو زیرا ز مستیهای او حرفم پریشان میرسد