1 امروز شراره ای به داغم زده اند نشتر به رگ صبر و فراغم زده اند
2 از کثرت شور عطسه مغزم ریش ست تا عطر چه فتنه بر دماغم زده اند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت
2 چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت
1 گر بیایی مست ناگاه از در گلزار ما گل ز بالیدن رسد تا گوشه دستار ما
2 وحشتی در طالع کاشانه ما دیده است می پرد چون رنگ از رخ، سایه از دیوار ما
1 در گرد غربت آینه دار خودیم ما یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما
2 دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی آوازی از گسستن تار خوردیم ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **