1 امروز شراره ای به داغم زده اند نشتر به رگ صبر و فراغم زده اند
2 از کثرت شور عطسه مغزم ریش ست تا عطر چه فتنه بر دماغم زده اند
1 مدام محرم صهبا بود پیاله ما به گرد مهر تنیده ست خط هاله ما
2 زهی ز گرمی خویت نفس گرانمایه گداز ناله ما آبیار ناله ما
1 غبار طرف مزارم به پیچ و تابی هست هنوز در رگ اندیشه اضطرابی هست
2 به بانگ صور سر از خاک برنمی دارم هنوز در نظرم چشم نیم خوابی هست
1 ای روی تو به جلوه درآورده رنگ را نقش تو تازه کرد بساط فرنگ را
2 از ناله خیزی دل سخت تو در تبم در عطسه شرر مفگن مغز سنگ را